معنی داروی ضد تشنج
حل جدول
کلونازپام
داروی ضد افسردگی
ایمی پرامین، سرترالین، سیتالوپرام
ایمی پرامین، بوپروپیون، سرترالین، سیتالوپرام
داروی ضد سرفه
به دانه
داروی ضد عفونت
جنتامایسین
داروی ضد صرع
اتوسوکزوماید، توپیرامات، دیازپام، فنوباربیتال، فنیتوئین، کاربامازپین، کلونازپام، گاباپنتین، والپروات
داروی ضد باکتری
آموکسی سیلین
داروی ضد سرطان
آرلوتینیب
داروی ضد خارش
هیدروکسی زین
داروی ضد حساسیت
ترفنادین
فارسی به عربی
لغت نامه دهخدا
تشنج. [ت َ ش َن ْ ن ُ] (ع مص) انجوغ گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). درکشیدگی و ترنجیدگی پوست. یقال: تشنج جلده، ای تقبض. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کشیده شدن عضو که از حرکت انبساطی بازماند، خواه از برودت، خواه از یبوست. (غیاث اللغات) (آنندراج). بهم بازآمدن و کوتاه شدن عضله ها و عصب ها باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). تقلصی است که بر عصب عارض گردد و مانع انبساط اعضاء شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون) (از بحر الجواهر):
بود کمپیری نودساله کلان
پرتشنج روی و رنگش زعفران.
مولوی.
از تشنج رو چو پشت سوسمار
رفته نطق و طعم دندانها ز کار.
مولوی.
برف گشته موی همچون پرّ زاغ
وز تشنج روی گشته داغ داغ.
مولوی.
|| لرزیدن. (فرهنگ فارسی معین). || در فارسی معاصر بهم ریختگی، هیجان وآشوب را گویند: بازار متشنج است. اوضاع متشنج است. اوضاع دچار تشنج شده. و رجوع به متشنج شود.
عربی به فارسی
شنج , تشنج , پرش , تکان , اشوب , چنگه , چنگوک , گرفتگی عضلا ت , انقباض ماهیچه در اثر کار زیاد , دردشکم , محدودکننده , حصار , سیخدار کردن , محدود کردن , درقید گذاشتن , جاتنگ کردن
فارسی به آلمانی
Desinfektionsmittel (n)
معادل ابجد
1778